PDF نسخه کامل مجله
جمعه ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - April 26 2024
کد خبر: ۳۱۷۶۲
تاریخ انتشار: ۰۶ اسفند ۱۳۹۵ - ۲۰:۵۱
در بلبشوی فرهنگی ، مقصر اصلی چه کسی است ؟

* خواننده محترمی از تهران تماس گرفته بود و از درج بعضی مطالب و به ویژه تصاویر و عکسهای خارج از عرف و شئونات اجتماعی در بعضی روزنامههای ورزشی (با ذکر نام آن نشریه و آدرس صفحه مورد نظر) به شدت انتقاد میکرد و از «ما» (کیهان ورزشی) میخواست که در اینباره سکوت نکنیم و خلاصه طی مطلب و گزارشی به این وضع و اوضاع اعتراض کنیم. این خواننده در ادامه همچنین در اعتراض به محتوای بعضی برنامههای ورزشی تلویزیون نکاتی را مطرح کرد و از حاشیهروی و غوغاسالاری و تفرقهافکنی و «زرد» بودن آنها مثالها و نمونههایی را بیان کرد و... به این دوست عزیزمان توضیحاتی را دادیم که بد نیست اینجا هم آن را بیاوریم، چون مضمون و موضوع سخن ایشان تقریباً جنبه «عام» دارد و بارها از زبان بسیاری از خوانندگان خود و حتی اهالی ورزش شنیدهایم، به آن دوست عزیز عرض کردیم که ما در اینباره، یعنی هرهری مسلکی و کسب تیراژ و فروش و مخاطب و بیننده با هر ترفند که از سوی رسانههای مختلف ما سر میزند، هرگز سکوت نکرده و بارها و بارها به سهم خود و البته در چارچوب وظایف خود، مطلب نوشته و تذکر دادهایم. بارها هم بر این موضوع تأکید کردهایم که عملکرد غلط فلان نشریه یا برنامه تلویزیونی، معلول، است. علت را باید در جای دیگری پیدا کرد. علت اصلی آنجایی است که مدیرانی که درباره فرهنگ و اخلاق و ورزش و جوانان این مملکت به طور رسمی مسئولیت دارند، پست و مقام و جایگاه دارند، حقوق و درآمد دارند، به وظیفه خود به درستی عمل نمیکنند، نقش نظارتی خود را فراموش کرده، غیرمسئولانه و واداده و منفعل عمل میکنند. اشتباه است اگر علت را در آنچه میبینیم و «رو» و «ظاهر» است، منحصر و محدود کنیم و همه کاسهکوزهها را سر آن نشریه بیندازیم و آن برنامه را خراب کنیم. باید بپرسیم کی به آن نشریه مجوز داده، چه کسی به آن برنامه اجازه ساخت و پخش داده، کی بدون حساب و کتاب قلم را به دست نااهل سپرده، چه کسی میکروفون و دوربین را در اختیار افراد فاقد صلاحیت فنی، فرهنگی و اخلاقی داده است. آیا این ابزارهایی که نام بردیم یعنی «سخن و قلم» که خداوند در کتابش به آنها سوگند خورده و در صورت استفاده صحیح از آنها، عناصر «مقدس» و سازندهای به حساب میآیند، از نظر آقایانی که مسئولیت کلان فرهنگی در این مملکت دارند، یا در وزارت ارشاد بر جایگاههای نظارتی تکیه زده یا سیاستهای قابل اجرا را در رسانه عظیمی چون صدا و سیما، تعیین و اعمال میکنند، این ابزار بالقوه مقدس، صرفاً وسایلی هستند برای کسب نام و نان عدهای که میخواهند ناداشتههای شخصیتی و مادی خود را از طریق شلتاق کردن در ورزش تأمین کنند؟! اگر غیراز این بود، وضعیت اغلب رسانههای ورزشی ما چنین نبود، و به طور طبیعی وضعیت اخلاقی و فنی ورزش هم به مراتب بهتر از این بود.

باج نمیدهیم!

تیتر اصلی جلد شماره گذشته مجله کیهان ورزشی، «باج نمیدهیم» بود که زیر عکس دو تن از مربیان فوتبال ایران یکی در لیگ برتر (عبدالله ویسی سرمربی تیم سپاهان) و دیگری در دسته اول (محمد مایلیکهن) چاپ شده بود. این دو مربی که در هفتههای اخیر زیر فشار بعضی تماشاگران یا تماشاگرنماهای تیم خود هستند، و با جهت و بیجهت مورد انتقاد آنان و حتی بیحرمتی آنان قرار میگیرند، در واکنش به این وضعیت، در مقام پاسخگویی برآمده و مضمون پاسخ آنها نیز همان عبارتی بود که بالاتر آمد: «ما باج نمیدهیم»! این سخن نیاز به تفسیر و معنی ندارد. حرف و بیان فوقالذکر این است که عدهای در این تیمها و در میان تماشاگران رخنه کرده نقاب دوستی و طرفداری به چهره زدهاند، اما دنبال تخریب تیم به قیمت جلب و جذب منافع شخصی هستند و... این که آیا دقیقاً ماجراهای اخیر این دو تیم که میان سکوهای طرفداران و نیمکت مربیان رخ داده، از این قرار است که آقایان مایلیکهن و دایی گفتهاند یا خیر؟ سؤال و موضوعی نیست که ما قصد داشته باشیم در این مختصر و مجال به آن بپردازیم، ما اینجا میخواهیم به یک موضوع کلی و البته تکراری اشاره کنیم و آن اینکه در چیزی که نمیتوان شک کرد و تقریباً همه اهالی فوتبال به آن اذعان دارند، این است که از سالها پیش جریانات و باندهایی در این فوتبال- و نه فقط یکی، دو تیم- رخنه کردهاند و با گذشت زمان، قویتر و بانفوذتر هم شدهاند، که هدفی جز تأمین منافع شخصی از طریق این رشته جذاب و پرطرفدار ندارند. این جریانات برای رسیدن به اهداف خود، که بیش از هر چیز «منافع مادی» است از هیچ کار و اقدامی رویگردان نیستند و پرهیز نمیکنند. فوتبال ما از رهگذر عملکرد و دخالت و تأثیرگذاری این جریانات ضربات زیادی خورده است. این باندهای اخلالگر اجازه نداده و نمیدهند تا فضای فوتبال سالم و شرایط مناسب و مساعدی بر آن حاکم شود بهطوری که تواناییهای بالقوه آن مجال فعلیت یافتن پیدا کنند و این رشته مستعد و پرطرفدار بتواند کارکردهای مثبت و متنوع خود را در ابعاد ملی و بینالمللی به نمایش بگذارد و نقش خود را در قبال ورزش و جوانان و بالاخره فرهنگ اجتماع به درستی و تمام و کمال ایفا نماید.

البته وجود این جریانات مخرب و باندهای مفسدهانگیز در کنار موضوعات جذاب و پدیدههای پرطرفدار، به ویژه آنجایی که پای «پول» و درآمد و اینگونه مسائل در میان باشد، طبیعی است، نه در لیگ برتر که در کل فوتبال ایران و نه فقط برای فوتبال که در کل ورزش ایران این جریانات منفعتجو و باندهای فرصتطلب حضور دارند و دنبال اجرای نقشهها و برنامههای خودخواهانه و ضد ملی و مردمی خود هستند. در همه جای دنیا هم این ماجرا وجود دارد و این تصادم و تزاحم و نزاع میان جریانات سالم و اصیل ورزش و جریانات چسبیده و انگل و منفعتجو وجود دارد. چیزی که مهم است، همان است که در فراز بالاتر و در بحث «رسانهها» مطرح کردیم، اینجا هم آنچه تعیین کننده است نقش «مدیریت» است. مهم این است که مدیریت فوتبال در برخورد با این مسائل و چالشها و جریانات موجود و درگیر با اتفاقات و افراد و سازمانهای شاغل و فعال در این رشته، چگونه رفتار میکند و چقدر به نقش و مسئولیتی که برعهده گرفته عمل میکند؟ چقدر واقعاً آن چنان که گفته است و تأکید کرده است، در مبارزه با فساد و جریانات مزاحم در فوتبال جدی و مصمم است، چقدر نقش نظارتی خود را جدی گرفته و آن را انجام میدهد و...

آنچه مسلم است و در آن حداقل این مجله باسابقه، تردیدی ندارد، این است که فوتبال ایران- بلکه ورزش این کشور- برای پیشرفت بیشتر از لحاظ نیروی انسانی و استعداد و بضاعت مالی و مادی و نیروهای خدادادی و طبیعت و جغرافیای مساعد و... کم و کسری ندارد.

این امکانات مادی و این داشتههای خدادادی و نیروی انسانی در سایه اعمال یک مدیریت صحیح و دلسوزانه میتواند در خدمت منافع ملی و پاسخگویی به انتظارات عمومی و مردمی قرار بگیرد. مدیریت صحیح یعنی کفران نعمت نکردن و شکر آن را به جای آوردن. این وظیفه هر فردی است که ردای مسئولیت بر تن کرده و جرأت تکیه زدن بر منصب و مقامی را که با کار و بار مردم و امور اجتماع و جامعه سر و کار دارد، در خود میبیند به ویژه در این کشور و در چارچوب این نظام که به صفت «اسلامی» موصوف است. متأسفانه یکی از مشکلات عمده و اساسی که مانع پیشرفت بایسته امور میشود و اجازه نمیدهد ما از داشتههای موجود و امکانات کارساز و مناسب آن طور که شایسته است و انتظار میرود، استفاده نکنیم، فقدان مدیریتی ششدانگ است که همه تمرکز و هوش و حواس خود را در جهت پیشبرد امر ورزش و حرکت دادن چرخهای آن روی ریل پیشرفت، معطوف و متمرکز سازد.

ورزش ما در اکثر رشتهها، از جمله فوتبال دریای استعداد است. باید قدر این استعدادها را دانست، عملاً هم دانست، در این صورت خواهیم دید که نه تنها افتخارات گذشته فوتبال تکرار میشود، بلکه افتخارات بزرگتر هم نصیب این رشته ورزشی میشود. طی همین هفتههای اخیر و با شروع دور برگشت لیگ برتر اهالی فوتبال و علاقهمندان رقابتهای لیگ، دیدهاند که چندین و چند بازیکن جوان و گمنام که تا همین چندی پیش (مثلاً دو ماه پیش) کمتر کسی آنها را میشناخت در تیمهای مختلف به ویژه تیم استقلال تهران درخشیده و خود را مطرح کردهاند. بار دیگر تکرار و تأکید میکنیم از اینگونه بازیکنان و جوانان با استعداد فوتبال ما (و بخوانید ورزش ما) فراوان دارد.

جوانانی که گمنام و با انگیزه هنرمندی که طی همین یک، دو هفته اخیر، در مصاف با تیمهای پرهزینه و چند ملیتی کشورهای همسایه (مثل قطر و عربستان)، گوشهای از لیاقتها و تواناییهای خود را بروز داده و ثابت کردهاند، در صورت توجه و دلسوزی بیشتر، در صورت وجود اراده و دغدغه برای کشف استعدادها و نیروهای غنی و نهفته جوانان این آب و خاک حاصلخیز میتوانند بزرگتر از این ظاهر شوند و به درجاتی بالاتر از این دست پیدا کنند اما چه باید کرد که به خاطر نبودن آن مدیریت و فقدان آن دغدغهها و انگیزهها، استعدادهای بسیاری از این جوانان، ناشناخته میماند و هدر میرود و به کفران نعمت منجر میشود. همه میدانیم که همین چند بازیکن تازه مطرح شده در فوتبال ما، براساس تدبیر و برنامه از قبل فکر شده، به فوتبال ما معرفی نشدهاند، بلکه طبق معمول «شانس» و «تقدیر»و بازیهای روزگار علت کشف و معرفی شدن آنها بوده است. همین تیم استقلال در نیم فصل میخواست برای ترمیم ضعف فنی و اشکالات تاکتیکی خود که موجب شده بود این تیم نتواند در فصل رفت، در حد انتظار ظاهر شود و اسباب رضایت هواداران خود را فراهم آورد و نظر مثبت کارشناسان را جلب نماید، دو بازیکن ایرانی و خارجی پا به سن گذاشته (یعنی آندرانیک تیموریان و سرور جپاراف ازبک) را به جمع و لیست خود اضافه نماید اما به خاطر مشکلاتی که پیش آمد و همه در جریان آن هستیم با حکم فیفا تیم استقلال (و همچنین تراکتورسازی) از جذب بازیکن جدید محروم شد، تا هم، از گوشه دیگری از هنر مدیریتی فوتبال ما! و بلبشوی حاکم بر آن، پردهبرداری شود و هم تیم استقلال «مجبور» شود برای نیمفصل به جوانان کز کرده روی نیمکت خود، روی بیاورد و اعتماد کند و... آنها هم چقدر خوب (به ویژه در بازی با تیم متمول و پرستاره قطری و در بازی با حریف و رقیب دیرینه) پاسخ این اعتماد اجباری! را دادند. این حرفها را میزنیم و این مثالها را میآوریم تا تاکید کنیم بر کار و بار فوتبال ما برنامه و تدبیرو دلسوزی حاکم نیست، مدیریت قوی، ناظر و شجاع اعمال نمیشود و این درد و نقصان هم البته فقط دامن فوتبال را نمیگیرد، بلکه در اکثر رشتههای ورزشی و تقریبا بر حال و هوای کلی ورزش ما حاکم است. اینها را میگوئیم که بنویسیم، چنانکه شماره پیش هم در سرمقاله نوشتیم که فعلا تفکر و دیدگاه غالب بر ورزش، درد ورزش را ندارد، در ورای حرفها و شعارها، اصل ورزش برای آن اهمیت ندارد، بلکه در حال حاضر هم مثل همه این سالهای اخیر، از سوی آنها که در قبال ورزش مسئولیت رسمی دارند، ورزش «ابزاری» است برای رسیدن به اهداف غیرورزشی، حالا این اهداف غیرورزشی میتواند سیاسی باشد، اقتصادی و مالی باشد و...! هر چه هست، در هر حال ورزشی نیست. بدیهی است در چنین احوال و اوضاعی انتظار اینکه ورزش در مسیر پیشرفت با شتاب و سرعت بیشتری حرکت کند، غیرمنطقی است و با واقعیات و سازو کار، فراهم نشده و نمیخواند.

سخن را کوتاه و منبر را جمع کنیم! بگذارید آخرین فراز مطلب را باز هم به این موضوع که قبلا هم چند بار درباره آن به تفصیل نوشتهایم، اختصاص دهیم. در ورزش ما مثل هر جای دنیا، دو جریان اصلی بیشتر وجود ندارد، جریانی که خواهان پیشرفت ورزش، پاسخگویی به توقعات جامعه، شادکردن دل مردم و کسب افتخارات بینالمللی و غرورآفرین و در یک کلام در خدمت منافع ملی است و جریانی که قصد دارد از ورزش وسیلهای بسازد که یا آن را اسباب ارضای امیال شخصی و تامین منافع مالی و زیادهخواهانه خود قرار دهد، یا آن را وسیلهای قرار دهد تا با آن عقدههای خود را جبران کند و ناداشتههای شخصیتی و اجتماعی و... خود را سرپوش نهد، یا آن را بر اغراض مختلف مثل اغراض سیاسی و خط و ربطها و رقابتهای جناحی قرار دهد و خلاصه صورت ورزش را نگاه دارد، اما سیرتش، تامینکننده اهداف و اغراض غیرورزشی باشد. در این حالت ورزش، «دکوری» بیش نیست که در ورای ظاهر و صحنهآرایی و نمایشی که پیش چشم ناظران و تماشاچیان به صحنه در میآید، راه و اهداف دیگری را دنبال میکند. مدیریت ورزش در این میان نقش مهمی دارد. باید تکلیف و موضع خود را مشخص کند. البته اینجا منظور ازمدیریت ورزش، منظور شخص و فرد خاصی مثلا وزیر ورزش به تنهایی مورد نظر نیست بلکه منظور کلیتر و به این معنی است که هر کس در هر کجای این ورزش قرار دارد و سکان هر رشته ورزشی و... را برعهده دارد باید مشخص کند با جریان اصیل ورزش همراه است، با اهداف آن هماهنگ و همرأی است، نه خدای ناکرده با جریان ضدورزش آویزان از ورزش که دنبال اهداف غیرورزشی است!! در غیر این صورت تنها راهی که میماند مدیریت به شیوه «نعل و میخ» است. یکی به نعل زدن و یکی به میخ زدن. بلاتشبیه ابوهریرهوار، نماز را به علی(ع) اقتدا کردن و ناهار را با معاویه صرف کردن است! هم جریانات اصیل ورزش را راضی کردن و هم سبیل باندهای باجخواه و انگلمآب ورزش را چرب کردن است! متأسفیم که بگوئیم، خیلی وقتها چنین شیوه و روش مدیریتی برورزش ما حاکم بوده است و اگر کسی خواسته است با صراحت و شفافیت، مسیر خدمت به ورزش و پرهیز از آلودهشدن به جریانات زیادهخواه چسبیده به ورزش را که البته با سلاح و تجهیزات - به ویژه از حیث تبلیغی- به میدان آمده، در پیش بگیرد در این ورزش و در پست مدیریتی آن دوام نمیآورد، چنانکه دیدیم، وزیر قبلی ورزش که فردی کاملا ورزشی و درستکار بود و برای اصلاح ورزش عزم خود را جزم کرده بود، دوام نیاورد و...! و تا امروز هم به درستی و روشنی مشخص نشده است که علت کنار رفتن ایشان چه بود! آیا واقعا ایشان خودشان استعفا دادند یا شرایط را به گونهای برای او فراهم آوردند که استعفاء دهد...؟ باری، حرف ما این است که اگر ورزش ما میخواهد از حالت فعلی خارج شود و قدم به مرحله و مراحل تازهتری بگذارد، به حرکت خود به سوی پیشرفت شتاب بیشتری ببخشد، باید در دیدگاه و روش مدیریتی آن تجدیدنظری جدی کند، برای خود ورزش اهمیت بیشتری قائل شود و آن را مثل کشورهای پیشرفته و صاحب ورزش به ابزاری برای خدمت به جامعه و تامین منافع ملی - و نه تامین منافع این فرد و آن باند- تبدیل نماید.

· سیدمحمدسعید مدنی

نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار