PDF نسخه کامل مجله
دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - May 06 2024
کد خبر: ۳۰۶۴۸
تاریخ انتشار: ۲۰ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۴:۳۲
فوتبال؛ پیشروی در کژراهه

روزی با تو، روزی علیه تو!

کشتی فرنگی با محمد بنا، و تکواندو در المپیک ریو نتوانستند آن طور که در لندن-2012، ظاهر شده بودند و آن طور که انتظار میرفت، به توقعات پاسخ بگویند و همین موجب شد تا جزو رشتههایی باشند که به شدت زیر ذرهبین نقد و نقادی قرار بگیرند و آماج هجمه پرحجمی از نوشتهها و گفتههای منصفانه و غیرمنصفانه واقع شوند. این البته طبیعی است و باید از سوی افراد و فدراسیونهای ذکر شده، ظرفیت و تحمل این وضعیت وجود داشته باشد. آنها نباید فراموش کنند که چهار سال پیش، همین موقعها، بعد از المپیک لندن، وضعیت به گونهای دیگر بود، و نحوه و جهت اظهارنظرها کاملا متفاوت و متضاد با شرایط فعلی بود. به قول مولا علی(ع)، الدهر یومان، یوم لک و یوم علیک! روزگار دو روز است، روزی با تو و روزی علیه تو! مهم این است که انسان مومن و زیرک، در هر دو روز و در هر کدام از این حالات، بر خود مسلط باشد، خود را نبازد، سوار بر وضعیت و مسلط بر نفس و اراده خویش باشد. نقد و نقادی وقتی سازنده و مثبت است که خیرخواهانه، منصفانه، علمی و معطوف به منافع ملی باشد، و وقتی مخرب و بیارزش است که خودخواهانه و مغرضانه و کورکورانه و با هدف تصفیه حساب و جذب نفع شخصی باشد. طبیعی است که انسان عاقل و آیندهنگر که به فکر بهبود کار و ترمیم نقائص خویش است، همان قدر که به نقدهای بیارزش و مغرضانه و جانبدارانه بیتوجه است، نسبت به نقدهای منصفانه و علمی - ولو تلخ - حساسیت به خرج میدهد، با دقت آنها را میخواند، با جان و دل حرفهای حساب آن را میپذیرد و در جهت تقویت قوتها و رفع نقاط ضعف از آنها استفاده بهینه میکند. به قول استاد سخن:

ستایش سرایان نه یار تواند

نکوهش کنان دوستدار تواند

وبالست دادن به رنجور قند

که داروی تلخش بود سودمند

و باز در همین معنی:

نصیحت که خالی بود از غرض

چو داروی تلخست و دفع مرض

فرصتطلبی و عقدهگشایی

بر اهل فن و کسانی که مسائل ورزش ایران را دقیقا پیگیری و رصد میکنند، تردیدی وجود ندارد و خیلی روشن است که هم کشتی فرنگی و هم تکواندو برخلاف بسیاری از رشتهها، طی سالهای اخیر، در مسیر پیشرفت و افتخارآفرینی قرار گرفتهاند، مدالآوری و تسخیر سکوها در رقابتهای جهانی و المپیکی، نشانه روشن و شاهد بیگفتوگویی برای اثبات این مدعاست به طوری که ناکامی و عدم تکرار افتخار و کسب مدال در یکی، دو میدان نمیتواند این واقعیت را تغییر دهد. این رشتهها باید با اعتماد به نفس و درایت مسئولان و کارگزاران خود، در همین مسیر طی طریق کنند و نقدهای منصفانه باید آنان را یاری کند. البته در این طور مواقع معمولا افرادی و جریاناتی که جز به منافع شخصی و تصفیهحساب و کینهتوزی نمیاندیشند، فرصت را غنیمت شمرده و به قصد عقدهگشایی و تخریب قلم به دست میگیرند و یا پشت میکروفون مینشینند و نیات درونی خود را آشکار میسازند و معلوم میدارند چقدر از پیشرفت این رشتهها و به طور کلی ورزش ایران دلخور و کلافهاند و در روزهای مدالآوری و افتخارآفرینی این رشتهها، چقدر کام اینان تلخ است و تا چه اندازه به آنها سخت میگذرد و... البته این منش و روش مغرضان فقط به این دو رشته منحصر و محدود نمیشود، بلکه بعد از هر رویداد بزرگی، عدهای با انگیزههای مختلف مثل تصفیهحساب و کینهتوزی و زیادهخواهی و سهمطلبی و... وسط معرکه میافتند و با تحلیلهای غلط، مغرضانه و یکجانبه و بالاخره جهتدار، و نه علمی و منصفانه و معطوف به منافع ملی، هیاهو راه میاندازند و اجازه نمیدهند صدا به صدا برسد و... و صرفا برای عقدهگشایی، سعی در القای نظرات مسموم و مخرب خود به مخاطب میکنند و... در نهایت با هر انگیزهای که داشته باشند دنبال این هدف هستند که فردی و مسئول و فدراسیونی را بکوبند و... مانع از اصلاح امور شوند.

مثال تازه برای تحلیلهای غلط

در شماره گذشته و پیش از آن، بارها، درباره خطر «تحلیلهای غلط و جهتدار» نوشته و به سهم خود تذکر دادهایم، اینجا نیز به همین مختصر، به عنوان یک شاهد و نمونه، بسنده میکنیم و در پایان این فراز اضافه میکنیم: کشتی فرنگی و تکواندو در المپیک ریو، نتوانستند در حد انتظارات ظاهر شوند، اما این به معنی نادیده گرفتن تلاشهای صورت گرفته و روند آغاز شده رو به پیشرفت در این رشتهها نباید باشد. تکواندو و کشتی فرنگی (شخص محمد بنا که موقع نگارش این مطلب خبر استعفایش به دستمان رسید!)، باید کماکان در جهت تقویت نقاط قوت و رفع و دفع معایب بکوشند. آنها - و هر شخص و تشکیلات دیگری- باید این اصل را بپذیرند که حتما در کنار قوتها و نکات مثبت، دارای ضعفها و معایبی هم هستند، باید خودشان در درجه اول تلاش کنند و همه دلسوزان و منتقدان درستکار، کمک نمایند تا آن ضعفها حتیالمقدور برطرف شود، و پیشرفت این رشتهها، سرعت و شتاب بیشتری بگیرد.

مسافرت ورزشی را دوست میداشت!!

وزیر ورزش برخلاف رویه مرسوم و رفتار معمول اخلاف خویش، به مناسبت برگزاری المپیک، به «ریو» نرفت تا با این حرکت نمادین خود عنوان کند که «مسافرت خارجی نرفتن» یکی از اصول و شیوههای کاری اوست و به دیگران، به ویژه مسئولانی که برای مسافرت خارجی رفتن سر و دست میشکنند و از سر و کول یکدیگر بالا میروند، در اتاق مسئولان فرادست، پاسپورت به دست رژه میروند و برای اینکه خودشان بروند و دیگران نروند از «زیراب زدن» دوستان خود ابایی ندارند، و بالاخره به کسانی که اصلا فلسفه بودنشان در کنار ورزش و وجودشان به صندلیهای ریاست ورزش، نه خدمت به ورزش بلکه استفاده از مواهب آن، به ویژه همین سفر خارجی رفتن است، پیام دهد که چنین شیوهای را نمیپسندد و نسبت به مدیرانی که به این شیوه اصرار دارند، نظر مثبت و خوشی ندارد. ما تا اینجای کار با رفتار و شیوه انتخاب شده توسط وزیر محترم ورزش موافق هستیم و اعمال آن را هم لازم و بلکه ضروری میدانیم. ما به یاد داریم که یکی از اسلاف ایشان، فقط از قبل از المپیک لندن تا شروع المپیک، 7 بار به کشور انگلستان و شهر لندن مسافرت کرد، بماند که حدود 20 سفر خارجی دیگر طی دو سال ریاستش بر ورزش، رفت، در حالی که ایشان همواره این ادعا را داشت و این نظر را ابراز میکرد که: «.... البته بنده ورزشی نیستم...»؟! اما طبق آنچه از ایشان سر زد باید بگوییم، «مسافرتهای ورزشی را دوست میداشت»!!

از آن طرف بام هم نیفتم!

ضمن اینکه همانطور که بالاتر اشاره شد مسئله «مسافرت» و شکل افراطی و اسرافگونه و در واقع بیفایده و غیرضروری آن یکی از دردهای ورزش ما بود که در سالهای اخیر به اوج خود رسیده است که شرح آن مثنوی هفتاد من کاغذ میشود، با این وضع و اوصاف این رفتار و نحوه برخورد وزیر ورزش با موضوع «مسافرت خارجی» امری کاملا لازم و ضروری است، هرچند که با این همه، هنوز بعضیها خودشان را به ندیدن و نشنیدن و نفهمیدن این رفتار وزیر ورزش و پیام ناشی از آن میزنند و طبق معمول دنبال کار خودشان، مسافرت و خوشگذرانی و آوردن سر و سوغات برای خویشان و همسایگان و دوستان! هستند.

از این بحث آنچه باقی میماند این است که مسافرت داخلی یا خارجی، اگر لازم باشد، ضرورت و به نفع ورزش و منافع ملی باشد، نه یک کار دلبخواه، بلکه یک «تکلیف» است. بنابراین به گمان ما آنجایی که لازم است و وزیر محترم - یا هر کس دیگر- احساس تکلیف میکنند و براساس وظیفه باید مسافرت برود و در میدانی، کنگرهای، جلسهای و... حضور پیدا کند، باید ضمن اینکه راههای مسافرتهای غیرضروری و توریستی گروهی آویزان در ورزش را میبندد، به وظیفه خود عمل و تکلیف خود را ادا نماید. خلاصه باید مراقب بود در این باره (مسافرت) هم مسیر تعادل را بپیمائیم و از افراط و تفریط پرهیز کنیم و به قول دوستی: از آن طرف بام نیفتیم.»!

فوتبال، پیشروی در بیراهه!

بعد از اتفاقاتی که در اواخر بازی تیم ملی فوتبال ایران با قطر افتاد، اتفاقات ناخوشایندی که چون اهل ورزش و فوتبال از آن آگاه هستند، نیازی به بازگو کردن آن نیست، به طور طبیعی بسیاری از علاقهمندان و کارشناسان و پیشکسوتان و خلاصه کسانی که به نوعی با فوتبال سروکار دارند از این اتفاقات و مسببان اصلی آن که کادر فنی تیم ملی و به طور مشخص سرمربی و به ویژه مربی تازهکار او، بود، انتقاد کردند. از جمله این منتقدان، چهره شناخته شده و خوشنام فوتبال ایران جعفر کاشانی بازیکن اسبق تیم ملی و تیم پرسپولیس بود که گفته بود: «بازی را دیدم، اما هیچ لذتی نبردم، ما برنده شدیم و سه امتیاز گرفتیم، ولی همه چیز در فوتبال برد و باخت نیست...» او اضافه کرد: «شان نیمکت تیم ملی در این بازی زیر سؤال رفت، فوتبال مقولهای است که باید از طریق آن، تبادل فرهنگ کرد...»

درباره فوتبال و حضور تیم ملی ایران در رقابتهای مقدماتی جام جهانی، در سرمقاله این شماره (چشمانداز هفته) به نکاتی اشاره کردهایم، در اینجا میخواهیم به بهانه این حرفها و آن اتفاقات بار دیگر تاکید کنیم فوتبال ما متاسفانه سالهاست راه و هدف خود را گم کرده است. نتیجهگرایی و کمیتمحوری چون بلایی خانمانسوز، در حال سوزاندن ریشههای فوتبال ایران است.

وقتی نتیجهگرایی و کمیتمحوری در فوتبال به شکل افراطی، اصل و هدف بزرگ قرار بگیرد، آن وقت وقوع هر اتفاقی و دست زدن به هر وسیلهای مباح میشود. آن وقت باید شاهد درگیریهای لفظی و شدید و تاسفبار در داخل میان سرمربی تیم ملی از یک سو و دیگران از سوی دیگر باشیم و آن وقت دیگر نباید آقای کاشانی و هر کس دیگر انتظار داشته باشد «شأن نیمکت تیم ملی» حفظ شود. اصلا شأن و احترام و شخصیت چیست و کیلویی چند است؟! اصل، نتیجه و افزایش عدد و رقم و «له کردن» حریفان و کسب پیروزی و تسخیر صدر جدول و... بالاخره صعود به کعبه آمال یعنی جام جهانی است، بقیهاش حرف و تعارف است! فرهنگ، یعنی چه؟! اخلاق کدام است؟! فوتبال برخلاف گفته آقای کاشانی که نظر همه چهرههای اصیل و استخوان خرد کرده فوتبال ایران و جهان است فقط و فقط میشود: «ضربه زدن به توپ و کسب برد و باخت.» اصلا مهم هم نیست «به لحاظ اخلاقی» بازنده باشیم، با فرهنگ و حیثیت یک ملت ریشهدار و باآبرو بازی کنیم، مهم این است که «ببریم» و برویم «جام جهانی»!

فوتبال ما راه و هدف خود را گم کرده است. با نظر آقای کاشانی موافق هستیم، مقصر، کروش و نکونام و بازیکن و فلان گزارشگر و روزنامه و... نیست بلکه مقصر، «بزرگترها» هستند، همانها که نام سنگین و مردافکن «مسئول» را یدک میکشند، اما «رفتار مسئولانه» ندارند، مثل بچهها و جوانترها با کسب نتیجه و برد و صعود به جام جهانی، دنبال اثبات لیاقتهای مدیریتی خویش و ارتقا به پستهای بالاتر هستند نه ارتقا و پیشرفت فوتبال مستعد اما گرفتار افکار غلط ایران. آقای کاشانی هم میگوید: «این مسائل تقصیر مربیان نیست، و باید مسئولان رفتار مسئولانهتری داشته باشند، وقتی مدام از پیروزی حرف میزنیم، این طور هم از گل زدن بیخود میشویم و یادمان میرود، رسالتمان در فوتبال چیست؟»

بعله، مقصر، نکونام نیست، حتی کروش هم نیست. باید پرسید چه کسی اجازه داد، نکونام که تا دیروز بازیکن بود، امروز بدون طی هیچ مرحلهای از مربیگری یکراست روی نیمکت تیم ملی بنشیند؟ صحبت هم فقط مربوط به نکونام نمیشود، بارها این اتفاق درباره تیم ملی و تیمهای بزرگ ما افتاده است و این طور چیزهاست که رفته رفته و از پیش به شأن و منزلت فوتبال ایران ضربه زده است.

داستان درگیری بازی قطر، نمود عینی و عمق فاجعه را نشان میدهد. باید پرسید، ناظر و مسئول و مقام ارشد آقای کروش در فوتبال با کی است؟ آیا آنها به راستی حق دارند، به کروش امر و نهی کنند و درباره او مدیریت خود را اعمال نمایند؟ ما بارها به سهم خود گفتهایم و نوشتهایم هرچند که این گفتهها و نوشتهها مثل نظایر آن در هیاهوی غوغاسالاران و معرکهگیران، غاصبان قلم و میکروفون و... گم شده، در بررسی و تحلیل مسائل به جای پرداختن به معلول، باید سراغ علت رفت. نکونام، کروش، و... معلول هستند، علت، دیدگاه و افکار و روش حاکم بر فوتبال ماست. وقتی ما از کروش میخواهیم و به او حقوق میدهیم فقط برای اینکه «هر طور شده» ما را به جام جهانی ببرد، وقوع این اتفاقات هم طبیعی است و باید هم از دیدن آنها، یکه نخوریم و شوکه نشویم و از کسی گلایه نکنیم.

بار دیگر تاکید میکنیم فوتبال ما سالهاست راه و هدف خود را گم کرده است و در بیراهه مشغول پیشروی! است. برای همین است که دیگر کسی از دیدن این فوتبال، «لذت» نمیبرد. برای اینکه هدف دیگر فوتبال نیست، «بردن» و «نتیجهگرفتن» و روکمکنی و عقدهگشایی و... است، ببینید و بخوانید در غالب رسانههای ما چگونه کمیتگرایی و نتیجهمحوری، در بوق میشود. هدف این است، نه لذت بردن از فوتبال، نه به قول آقای کاشانی، تبادل فرهنگی از طریق فوتبال، نه ارتقاء اخلاق جوانمردی و ارزشهای پهلوانی. دنیای امروز و کشورهای پیشرفته، حرفهای و صاحب فوتبال، از فوتبال، در بازی آن، تماشای آن، رقابتها و لیگ آن، تیم ملی آن و... لذت میبرند، از آن به عنوان ابزاری مؤثر در جهت پیشبرد برنامههای خود در حوزههای مختلف اجتماعی، بهره میبرند، ما چه؟ ما به چه کاری مشغول هستیم، ما از فوتبال چه میخواهیم، ما از طریق این فوتبال که درست کردهایم به کدام هدف و آرمان رسیدهایم؟ هفته گذشته در این صفحه نوشتیم و توضیح دادیم که اگر این مجله به «فوتبال» میپردازد، نه از سر فوتبالزدگی است و نه به خاطر افزایش تیراژ و فروش بیشتر و این حرفها، ما به فوتبال میپردازیم، چون دلمان به حال این رشته بالقوه جذاب و مستعد برای پیشرفت که گرفتار افکار غلط، جریانات سودجو، باندهای اختاپوسی و... شده است، میسوزد و برای نجات آن و بیداری بعضی از مسئولان از خواب غفلت تلاش میکنیم.

ما معتقدیم، وضعیت فعلی فوتبال «اصلاح» نمیشود، مگر آن که دیدگاه، افکار و روشهای راهبردی و مدیریتی آن تغییر کند. رشد و اعتلای فوتبال، هدف اصلی تعیین شود، نه فقط صعود به جام جهانی آن هم به هر قیمتی. وقتی هدف رشد و پیشرفت فوتبال شد، آن وقت روزهای خوش فوتبال، صعود به جامجهانی، درخشش در میادین بینالمللی، مطرح شدن در همه گروههای سنی و... بالاخره لذت بردن از این ورزش جذاب هم، از راه میرسد که: چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.

بعضی از دوستان در تماسها و پیامهای خود گلایه میکنند که چرا در مقطعی که تیم پرسپولیس در شرایط خوبی به سرنمیبرد و اوضاع این تیم بحرانی شده بود، کیهان ورزشی و به ویژه این صفحه، با مقالات و تحلیلهای مختلف، برای خروج این تیم از بحران تلاش میکرد و راهکار ارائه میداد، و مثلا این تیم را به «بازگشت به اصالت» دعوت میکرد و... اما حالا که تیم استقلال وضع و حال مناسبی ندارد، تقریبا در شرایط مشابه با پرسپولیس یکی، دو سال پیش قرار گرفته، چیزی نمینویسد و راهکار برای حل مشکلات استقلال ارائه نمیدهد. در همان تماس مستقیم یا از طریق صفحه خوانندگان، در حد توان، توضیح و پاسخی به این عزیزان عرض کردهایم، حال مقبول افتاده باشد یا خیر، خدا میداند، بد ندیدیم در اینجا نیز این سؤال و جواب را مطرح کنیم تا احیانا اگر خوانندگان دیگری هم این نظر را داشته باشند، پاسخ و توضیح ما را بخوانند و بدانند.

توضیح ما این است که اولا تشکر میکنیم که پیگیر مطالب مجله هستید، آنچنان که مثلا میدانید، سال گذشته، یا دو سال پیش در مجله چه چاپ شده و چه بحثهایی مطرح بوده است و... ثانیا ما درباره تیم استقلال، به ویژه از اواخر فصل گذشته که کاملا مشخص شد، این تیم از «درون» با مشکلات مهم و آزاردهندهای روبهروست، مطالبی نوشته و حتی در آغاز این فصل هم علیالخصوص، وقتی این تیم برخلاف هیاهوی اولیه از چهار بازی، صاحب دو امتیاز شد، نظرات آمیخته به هشدار خود را مطرح کرده و برای مثال نوشتهایم، اولا مشکل اصلی استقلال، «درونی» و ثانیا «مدیریتی» است به طوری که با بردن و آوردن افراد و عوض کردن نامها و... دردی دوا نمیشود، چنان که با رفتن مظلومی و آمدن منصوریان وضع بهتر که نشد، بدتر هم شد و... بحثهایی از این قبیل و از مسئولان محترم وزارت ورزش خواستیم حال که تکلیف «مالکیت» این تیم مشخص شده، وضعیت «مدیریتی» آن - همچنین پرسپولیس- را به طور قاطع و دقیق، مشخص کنید و... تا بر این تیم مدیریت حاکم نشود، عرض اندام و گردنکشی برای افراد مدعی، زیادهخواهان، حاشیهسازان و... فراهم است و... نه مظلومی و منصوریان، که بزرگترین مربیان دنیا هم نمیتوانند برای سر و سامان دادن به مسائل فنی این تیم کاری انجام دهند.

بحث درباره استقلال کمی فروکش کرد، به دو علت، یکی تعطیلی لیگ و شروع المپیک، و دومی که مهمتر هم هست، تعیین مدیرعامل برای این تیم. باید منتظر ماند و دید که آقای افتخاری که نه به عنوان «سرپرست» بلکه «مدیرعامل»، سکان اداره و رهبری استقلال را به دست گرفته، در عمل چه میکند و چگونه با موانع و مانعسازان زیادهخواه، رفتار و برخورد میکند... آن وقت میشود بهتر و دقیقتر و بیشتر درباره کار و بار تیم استقلال نوشت.

سیدمحمدسعید مدنی

نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدید ها
آخرین اخبار