* راستي و درستي
پيشرفت ورزش مثل هر جا و عرصه ديگري در گروي درستي و راستي است. درست کار کردن يعني کاري که در خدمت مردم و جامعه باشد، منافع ملي را در نظر داشته باشد و از اولويت دادن منافع فردي و خواستهها و اهداف شخصي به دور باشد. چنين کاري بدون ترديد رضايت خالق را هم در بردارد که درست و دقيق گفتهاند: "عبادت به جز خدمت خلق نيست" عابدترين افراد و زاهدان راستين تاريخ، خدمتگزارترينها به خلق بوده و در پيشگاه پروردگار بالاترين جايگاه را داشته، و از جانب حضرتش به مقام نبوت و پيشوايي و امامت رسيدهاند. راستي را سر لوحه عمل و کار قرار دادن، يعني با مردم و جامعه شفاف و صادق بودن، از دروغ و ريا و فريبکاري پرهيز کردن. هر چقدر کار در هر حوزهاي از جمله در ورزش بر پايه راستي و درستي قرار گيرد حل مشکلات سهلتر و پيشرفت امور آسانتر خواهد بود. مشکلات غامض و گرفتاريهاي پيچيده وقتي که رخ مينمايانند و دست و پاگير ميشوند و مانع از حرکت به سمت هدف ميشوند، انحراف و کجروي را موجب ميشوند که "ما"، يعني کسي که مسئوليت امري از امور مردم و وظيفهاي را در قبال جامعه برعهده گرفته و راستي و درستي را در انجام وظايف و در قبال مردم ترک کرده، هدف اصلي را که خدمت به ملک و ملت است، کنار نهاده و پاک فراموش کرده، به مشغوليتها و دنبال کردن خواستهها و منافع شخصي بپردازد. وقتي پاي راستي و درستي در ميان باشد، آن وقت ديگر شرايط پيشرفت و موفقيت هم خود به خود فراهم خواهد آمد. وقتي هدف کار و خدمت باشد، آن وقت همکاري و رفاقت و برادري محور مناسبات و روابط ميان اعضاي مجموعه خواهد بود و تفرقه و قهر و کينهتوزي در آن جايي نخواهد داشت، آن وقت شرايط براي به ميدان آمدن افراد کاردان و دلسوز و مخلص فراهم ميآيد و فرصتطلبهاي نادان و منفعتجويان بيهنر ميدانداري نخواهند کرد و اين شعر شاعر- که با کمال تأسف مصاديق فراواني را در حال و گذشته ميتوان براي آن پيدا کرد و نشان داد- مصداق پيدا نميکند:
فلک به مردم نادان دهد زمام امور
تو اهل فضلي و دانش، همين گناهت بس
البته ما ميدانيم اين فلک نيست که به مردم نادان و عناصر رند و فرصتطلب اجازه جولان و دور گرفتن ميدهد، اين حاکميت نادرستي و ناراستي است که مردم اهل هنر و کاربلد را کنار ميزند و عرصه را براي حضور آنان که از نجابت و عزتنفس برخوردارند و اهل خود را جلو انداختن و نخود هر آشي شدن نيستند، تنگ ميکند و در عوض فضا و ميدان را به دست افراد نادان و نااهل ميسپارد.
* عمل به بديهيات
به ورزش خود و اوضاع و احوال آن نگاهي بيندازيم. خواهيم ديد آنجا که کار ورزش رو به راه و مشکلات کمتر است، حرف و نقلها و حاشيه ها در حداقل است، فعاليت و کار سازنده بيشتر است، و بالاخره موفقيت و پيروزي و افتخارآفريني هم به چشم ميخورد و شادي مردم و رضايت اهل ورزش را فراهم ميآورد، آنجايي است که کار بر محور راستي و درستي ميچرخد، و برعکس، آنجا که در ورزش کار پيش نميرود، توقعات به حق برآورده نميشود، ناهنجاريها و بداخلاقيها توي ذوق ميزند و موجب آزار و کسالت ميشود، جايي است که راستي و صداقت کمرنگ و يا بيرنگ است. آنچه ما ميگوئيم البته جزو بديهيات است. کاملاً و بدون هيچگونه استدلالي از نظر عقلاني قابل قبول و منطقي است، اما متأسفانه خيلي وقتها و در بسياري جاها، عمل نکردن به همين مسائل ساده و کاملاً بديهي است که ريشه دردها و علتالعلل پيش نرفتن بايسته امر ورزش ميشود.
* چه داخلي، چه خارجي
مدتي است که يکي از بحثهاي شايع و مطرح در فوتبال ما، دعواي لفظي و برخورد شديداللحن ميان سرمربي تيمملي از يکسو و سرمربي پرسپوليس از طرف ديگر است، ميدانيم که هر دو، خارجي هستند و اتفاقاً هر دو مربي، يکي در تيمملي و ديگري در تيم باشگاهي، کارنامه قابل قبول و رضايتبخشي دارند. قبل از ورود به هر بحثي آن حرف قديمي و هميشگي اين مجله را يادآور شويم که ما معتقديم هر کس به درد ورزش ميخورد، حاضر است براي اين ورزش کار کند، در رشد و شکوفايي آن گوشهاي از کار را به دست بگيرد، در کشف استعدادهاي نهفته ورزشي مددکار مسئولان و در جهت اجراي برنامههاي ملي ورزش حرکت کند، چه خارجي باشد و چه داخلي، با حفظ حق و حقوق و حرمت و احترامش بايد حضورش را در صحنه ورزش، گرامي داشت. آنچه مهم است سربلندي و موفقيت ورزش ايران است، حرکت اين ورزش به سمت پيشرفت و ترقي است، اين هدف مهم است، براي رسيدن به اين هدف از هر اقدام کارساز و از هر وسيله مشروع و مناسب بايد استفاده کرد. بر اين اساس وقتي ميگوئيم مربيان ذکر شده (کروش و برانکو) طي حضورشان در کشور ما به سهم خود کارنامه قابل قبول داشته و حداقل در راه انجام مأموريتي که از سوي مديران مستقيم (در فدراسيون يا باشگاه پرسپوليس) به آنها محول شده کم و بيش موفق بودهاند، منظورمان اين است که نامبردگان فارغ از مليت و شناسنامهاي که دارند از عناصر مثبت فوتبال ما به حساب ميآيند و ميتوانند در صورت اعمال مديريت صحيح و مسلط، از اينها هم بيشتر و بهتر در خدمت فوتبال و تيمها و جوانان مستعد اين آب و خاک باشند اما سؤال اين است که اين دو مربي که در حال "خدمت" هستند، چرا با يکديگر اختلاف پيدا کرده و اصولاً بر سر چه موضوع و موردي عليه يکديگر خط و نشان ميکشند، تا آنجا که مربي تيمملي تهديد کرده، بازيکنان زير نظر مربي پرسپوليس را ولو شايسته و لايق به تيمملي دعوت نميکند و...؟
* اين دعواها به نفع کيست؟
ما در اينجا قصد پاسخگويي به اين سؤالات و داوري در اين دعوا و درگيري را نداريم، حرف اصلي ما اين است که چرا در اين فوتبال به جاي وحدت و همراهي و همکاري ميان عناصر تعيين کننده و تأثيرگذار آن همواره اختلاف و تنش برپاست؟ چرا محيط و فضاي اين فوتبال به جاي اينکه کاري باشد، آرام و محترمانه باشد، آکنده از درگيري و اختلاف و بدبيني و کينه و نفرت است؟ حاکميت اين فضا بدون ترديد به نفع فوتبال نيست، پس به نفع کيست و کدام جريان و افراد است که به تداوم اين وضع دامن ميزنند و اجازه اصلاح امور را نميدهند؟ اين وسط مديران ما چکاره هستند؟ آيا آنها فقط به پست و اسم مديريت دلخوش کرده و در عمل کاملاً واداده رفتار ميکنند و عملاً عنان امور را به دست افراد و جريانات تفرقهافکن، نادرست، مذبذب و منفعتجو سپردهاند؟ سخن را از لزوم "راستي و درستي" براي پيشبرد کارها و پيشرفت امور آغاز کرديم، ميپرسيم جاي راستي و درستي در اين فوتبال کجاست؟ مديران براي حاکم کردن اين وضع و اين فرهنگ و اخلاق چقدر مصمم و جدي هستند؟
همه ميدانيم تا اين وضع و فرهنگ حاکم نشود، راستي و درستي، صداقت و شفافيت، تدبير و ابتکار و بالاخره همکاري و وحدت، محال است اوضاع از اين که هست بهتر شود و کاروان ورزش به سوي منزل و مقصدي روانه شود که نامش پيشرفت و ترقي است. اين اصلي است که بارها در عرصه تاريخ و اجتماع ثابت شده است. اين درسي است که بارها در محک تجربه و آزمون، روزگار به ما آموخته است، اما واقعاً نميدانيم چرا از اين درسها و تجربيات عبرت نميگيريم به قول حکيم فرزانه توس
جهان سر به سر حکمت و عبرت است
چرا زينهمه بهر ما غفلت است
چرا از اين همه غفلت کرده و آب در هاون و مشت بر کوه ميکوبيم و به فرمايش قرآن به جاي اينکه از "در" وارد شويم، و براي رسيدن به مقصد در مسير و راه مستقيم حرکت کنيم، از ديوار بالا ميرويم و در کجراهه گام برميداريم؟
* مگسان دور شيريني
آيا زبانم لال در ادعا و حرفي که ميزنيم و شعارهايي که درباره خدمت به جوانان و پيشرفت جوان و اعتلاي فرهنگ و... سر ميدهيم، صادق و راستگو نيستيم؟ اگر هستيم پس چرا براي انجام وظيفه و خدمت به جوانان و ورزش از "راهش" وارد نميشويم، چرا مردان مرد و کاربلد را به ميدان خدمت و همکاري فرانميخوانيم، چرا در پيرامون و اطرافمان "مگسان دور شيريني"، وز وز ميکنند و آدمهاي فرصطلب و باجخواه و بيشخصيت از سر و کولمان بالا ميروند؟ آيا ميترسيم، شجاعت در افتادن با پلشتيها و مانعسازان را نداريم و براساس تجربه و نمونههاي زنده، فهميدهايم که حفظ ميز و صندلي و تداوم صندلي در گروي باجدادن به جريانات اختاپوسي و کنگرخوردههاي لنگرانداخته در ورزش است و حداقل براي اينکه در مقام رياست باقي بمانيم، اصلا به صلاح نيست با جريانات مخرب که حالا ديگر در حکم پدرخوانده ورزش به حساب ميآيند، در افتاد؟
* استعفاء يا برکناري؟!
آيا سرنوشت وزير قبلي ورزش را درس عبرتي براي خود قرار دادهايم که چون از ورزش و جريانهاي ورزشي "شناخت" داشت، فريب شارلاتان مسلکها را نميخورد و مرعوب باجخواهان نميشد و مفتون حرفهاي فريبکارانه مداحان چربزبان و بيهنر و فرصتطلب نبود، و قصد داشت ميدان خدمت را براي مردم راست و درست فراخ کند و عرصه را بر فرصتطلبها، مفسدان، باندبازها، عاشقان ميز و صندلي و قدرت، مارکوپولوهاي مديرنما! و... ببندد، به طور محترمانه مجبور به استعفاء شد و به بيان شفاف و بيتکلف، کنار گذاشته شد؟ آيا اگر غير از اين بود، يک نفر از کساني که مسئول پاسخگويي به سؤالات منطقي و دلسوزانه - و نه کينهتوزانه و باندي و خطي و...!- مردم و مطبوعات است به ما پاسخ دهد، دليل کنارگذاشتن، کنار رفتن، استعفاء کردن يا استعفاء دادن وزير قبلي ورزش چه بود؟ آيا براي اين اتفاق دليل ورزشي وجود داشت يا هر دليلي وجود داشت، جز دليل ورزشي؟! بله، متاسفانه چنين وضعيتي بر ورزش ما حاکم است، و اگر اتفاقات دلآزار و ناخوشايند و در عين حال گاه تعجبآور، در آن رخ ميدهد، علت را بايد در حاکميت چنين وضعيتي جستوجو کرد.
* ريشه اين وضعيت؟
اگر مردان کاربلد و چکيده ورزش، کنار نشستهاند و بيهنرهاي پرهياهو در آن معرکه گرفتهاند، دليل جز اين نيست که وضعيت چنين ايجاب ميکند، اگر چهار تا آدم کاربلد هم - حالا چه خارجي و چه داخلي- گوشهاي از کار ورزش را به دست گرفتهاند، به خاطر حاکميت چنين وضعيتي، نميتوانند قابليتهاي خود را بروز دهند، درگير حاشيهها ميشوند بالطائفالحيل و ترفندهاي مختلف - مثل مورد برانکو و کروش- به جان هم ميافتند و توان و نيروي آنها به جاي صرفشدن کار و خدمت و انجام وظيفه، در مسير انحرافي و فرسايشي به کار گرفته ميشود و همانطور هم که بارها نوشتهايم و تاکيد کردهايم، حاکميت چنين وضعيتي ريشه در نحوه و چگونگي اعمال مديريت در ورزش ما دارد، مديريتي که به جاي پرداختن به اهداف بزرگتر، کليتر، انقلابي و مليتر، اجازه ميدهد برايش هدف تعيين کنند. مثلا به جاي اينکه فوتبال را از پايه قوي کند، زيرساختهاي آن را محکم کند، شرايط داخلي و وضعيت دروني و فعاليتهاي ملي آن را روبهراه و به سامان کند، تمام فکر و ذکر و هدفش "صعود به جامجهاني" است! هدفي که برايش مشتي دلال و پورسانتبگير و يا هيجانات کودکانه و خواستههاي ناشي از تفکرات سطحي تعيين ميکنند.
بارها نوشتهايم کسي مخالف صعود فوتبال ايران به جام جهاني نيست، هر ايراني آرزو دارد فوتبال کشورش در آوردگاه جهاني در جمع بزرگان فوتبال دنيا حضور پيدا کند، منتها حرف بر سر چگونگي راهيابي به جام جهاني است! حرف بر سر اين است که صعود به جام جهاني تبديل به تنها هدف فوتبال نشود که براي تحقق آن دستزدن به هر کاري و استفاده از هر وسيلهاي ولو نابودي باشگاهها و فوتبال داخلي و استفاده از روش گلخانهاي و بداخلاقي و نتيجهگرايي افراطي، مباح باشد. حرف اين است که هدفگذاري انحرافي و غلط موجب ميشود، وضعيت اخلاقي و فني فوتبال را نابههنجار و آزاردهنده ميکند.
دل درون سينه و ما رو به صحرا ميرويم
کعبه مقصود کجا و ما کجاها ميرويم
* مديريت "اَلينه" شده!
هدف بزرگ در فوتبال همان است که بالاتر ذکر شد، بايد فوتبال را چنان از داخل سازمان داد و ساختار آن را قوي کرد که صعود به جام جهاني، فقط يکي از خروجيها و نتايج مثبت آن باشد. متاسفانه نتيجهگرايي افراطي و کميتمحوري چنان فکر و ذهن مسئولان و مديران ورزش ما را به خود جلب کرده، چنان القائات و تبليغات آنان را مفتون و شيفته و حتي ميشود گفت "اَلينه" کرده، که غالبا از پرداختن به کارهاي زيربنايي و دستزدن به کارهاي انقلابي و تحولگرايانه و بالاخره اجراي برنامههاي بلندمدت و تامين منافع ملي و آيندهنگرانه ورزش، غافل شده و دل به روزمرگيها و نتايج زودگذر سپردهاند.
کلام را جمع و سخن را ختم نمائيم. مدتهاست بر اين نکته تاکيد ميکنيم، و در جمعبندي سخن امروز هم تکرار ميکنيم که تحول در نگرش و روش مديريتي ضرورتي اجتنابناپذير براي اصلاح معايب و ايجاد تحول در ورزش است. متاسفانه نگرش حاکم، همانطور که بالاتر اشاره شد و بارها نوشتهايم نگرش منبعث از خواستههاي ملي و انقلابي و نشأتگرفته از تفکرات و ديدگاههاي اصيل و منطبق بر منافع ملي نيست، بلکه نگرشي است که ديگران، جريانات نه لزوما ورزشي و خيرخواه ورزش، بعضي جريانات منفعتطلب و فرصتطلب و... طي ساليان و به دليل عدم ثبات مديريتي در ورزش از يک سو و غيرورزشي بودن و يا نامديربودن بعضي افرادي که به اسم مدير در پستهاي حساس و تعيينکننده ورزش قرار گرفتهاند، به ورزش ما تحميل کردهاند و به طور طبيعي متناسب با اين نگرش، روشهايي اعمال ميشود که در عمل مانع از رشد و حرکت شتابنده ورزش ما به سوي پيشرفت ميشود. اين است که معتقديم براي ايجاد تحول ورزش، اصلاح معايب آن و افزودن بر نقاط قوت آن تغيير در نگرش مديريت ورزش و به دنبال آن اصلاح روشهاي متداول، امري کاملا بايسته و حتمي است. در غير اين صورت صرف تغيير افراد و آدمها و مديرها و قيافهها و اسمها و حتي دولتها و... تحولي در وضع ورزش ما ايجاد نميکند.
* ورزش ايران در حال پيشرفت است
اين در حالي است که ما معتقديم با همه اين انتقادات و ايرادات جدي که به حال و روز ورزش وارد است، عليرغم همه موانع و مانعسازان و سنگاندازيهايي که از داخل جلوي پاي ورزش ما انداخته ميشود، در يک ارزيابي منصفانه و کارشناسانه و با تکيه بر شواهد و قرائن زنده و غيرقابل انکار، ورزش ايران در مسير رو به جلو و به سمت پيشرفت در حال حرکت است، و اگر اشکالات برطرف شود، همانطور که عرض شد نگرشها و روشهاي مديريتي حاکم و در حال اجرا در ورزش، تغيير يابد و مديريت ورزش، مسئولانهتر و انقلابيتر عمل کند، اهداف بزرگتر را به اهداف دمدستي و نتايج زودگذر، ترجيح دهد، آن وقت روند حرکت و سرعت ورزش در مسير پيشرفت هم بهتر و بيشتر ميشود.
* سیدمحمدسعید مدنی